سرماخوردگی مامان و هلیاجون
هفته گذشته دو تا مراسم دعوت شدیم دوشنبه جشن نامزدی پسرخاله ات علی محمد و 5 شنبه دعوتی عمو محمدم که از مکه اومدن . توی این دعوتی ها من ویروس سرماخوردگی رو گرفتم و از صبح روز جمعه مریضی من شروع شد ............................ صبح جمعه که بیدار شدم دیدم گلوم به شدت میسوزه بلافاصله ماسک زدم و تا جایی که می تونستم از تو و بابا حمید دوری میکردم تا خدایی ناکرده شما رو گرفتار نکنم . هلیا جون ازیک طرف از بس خوشحال بودی که مامان خونه است و از طرف دیگه نمیخواستی مامانت رو مریض ببینی همش دور من میچرخیدی و ماسک رو از صورت من بر میداشتی ، هر غذا و خوراکی که داشتی به من هم میدادی و ................................بالاخره این ویروس رو از من گرفتی...
نویسنده :
maman sima
10:19